موضوعات آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان
نگین جیرفتی ها بودیم وکسی نپنداشت که هستیم
باشد که نباشیم وبدانند که بودیم
تقدیم به دوستای بی وفا.......... پنج شنبه 22 فروردين 1392برچسب:, :: 15:6 :: نويسنده : محمدامین صباحی
سه شنبه 13 فروردين 1392برچسب:, :: 21:51 :: نويسنده : محمدامین صباحی
رسم " خوب " ها همین است ؛ و ماندنشان ...
دلتنگشان می شوی !
سه شنبه 13 فروردين 1392برچسب:, :: 21:45 :: نويسنده : محمدامین صباحی
سه شنبه 13 فروردين 1392برچسب:, :: 21:42 :: نويسنده : محمدامین صباحی
گفتی می آیی ، انار چشمانم را دانه دانه بر سر راهت ریختم تا راه خانه ام را گم نکنی
از “تو” دلگیر نیستم ، از دلم دلگیرم که نبودنت را صبورانه تحمل میکند ! این که من میکشم درد بی تو بودن نیست ، تاوان با تو بودن است مهربانتر از من دیدی نشانم بده ، زخم های دستم را میبندند و میگویند چرا با خود چنین کردی ؟ { ای عشق من با من بمان } سه شنبه 13 فروردين 1392برچسب:, :: 21:17 :: نويسنده : محمدامین صباحی
روزي مرد جواني وسط شهري ايستاده بود و ادعا مي كرد كه زيبا ترين قلب را درتمام آن منطقه دارد. جمعيت زياد جمع شدند. قلب او كاملاً سالم بود و هيچ خدشهاي بر آن وارد نشده بود و همه تصديق كردند كه قلب او به راستی زيباترين قلبي است كه تاكنون ديدهاند. مرد جوان با كمال افتخار با صدايي بلند به تعريف قلب خود پرداخت. ناگهان پير مردي جلوي جمعيت آمد و گفت كه قلب تو به زيبايي قلب من نيست. مرد جوان و ديگران با تعجب به قلب پير مرد نگاه كردند قلب او با قدرت تمام ميتپيد اما پر از زخم بود. قسمتهايي از قلب او برداشته شده و تكههايي جايگزين آن شده بود و آنها به راستی جاهاي خالي را به خوبي پر نكرده بودند براي همين گوشههايی دندانه دندانه درآن ديده ميشد. در بعضي نقاط شيارهاي عميقي وجود داشت كه هيچ تكهاي آن را پرنكرده بود، مردم كه به قلب پير مرد خيره شده بودند با خود ميگفتند كه چطور او ادعا ميكند كه زيباترين قلب را دارد؟ مرد جوان به پير مرد اشاره كرد و گفت تو حتماً شوخي ميكني؛ قلب خود را با قلب من مقايسه كن؛ قلب تو فقط مشتي رخم و بريدگي و خراش است . پير مرد گفت: درست است. قلب تو سالم به نظر ميرسد اما من هرگز قلب خود را با قلب تو عوض نميكنم. هر زخمي نشانگر انساني است كه من عشقم را به او دادهام، من بخشي از قلبم را جدا كردهام و به او بخشيدهام. گاهي او هم بخشي از قلب خود را به من داده است كه به جاي آن تكهي بخشيده شده قرار دادهام؛ اما چون اين دو عين هم نبودهاند گوشههايي دندانه دندانه در قلبم وجود دارد كه برايم عزيزند؛ چرا كه يادآور عشق ميان دو انسان هستند. بعضي وقتها بخشي از قلبم را به كساني بخشيدهام اما آنها چيزی از قلبشان را به من ندادهاند، اينها همين شيارهاي عميق هستند. گرچه دردآور هستند اما يادآور عشقي هستند كه داشتهام. اميدوارم كه آنها هم روزي بازگردند و اين شيارهاي عميق را با قطعهای كه من در انتظارش بودهام پركنند، پس حالا ميبيني كه زيبايي واقعي چيست؟ مرد جوان بي هيچ سخني ايستاد، در حالي كه اشك از گونههايش سرازير ميشد به سمت پير مرد رفت از قلب جوان و سالم خود قطعهای بيرون آورد و با دستهاي لرزان به پير مرد تقديم كرد پير مرد آن را گرفت و در گوشهاي از قلبش جاي داد و بخشي از قلب پير و زخمي خود را به جاي قلب مرد جوان گذاشت . مرد جوان به قلبش نگاه كرد؛ ديگر سالم نبود، اما از هميشه زيباتر بود زيرا كه عشق از قلب پير مرد به قلب او نفوذ كرده بود... ღ♥ღღ♥ღღ♥ღღ♥ღღ♥ღღ♥ღღ♥ღ دختري بود نابينا
ღ♥ღღ♥ღღ♥ღღ♥ღღ♥ღღ♥ღღ♥ღ
با مرد خردمندی مشورت کرد و تصمیم گرفت تمام دختران جوان منطقه را دعوت کند،
تا دختری سزاوار را انتخاب کند. وقتی خدمتکار پیر قصر، ماجرا را شنید غمگین شد چون دختر او هم مخفیانه عاشق شاهزاده بود.
نه ثروتمندی و نه خیلی زیبا. دختر جواب داد: می دانم که شاهزاده هرگز مرا انتخاب نمی کند، اما فرصتی است که دست کم یک بار او را از نزدیک ببینم. به هر یکاز شما دانه ای می دهم، کسی که بتواند در عرض شش ماه زیباترین گل را برای من بیاورد، ملکه آینده می شود. همه دختران دانه ها را گرفتند و بردند. دختر پیرزن هم دانه را گرفت و در گلدانی کاشت. سه ماه گذشت و هیچ گلی سبز نشد، دختر با باغبانان بسیاری صحبت کرد و راه گلکاری را به او آموختند، اما بی نتیجه بود، گلی نرویید. و دیگر دختران هر کدام گل بسیار زیبایی به رنگها و شکلهای مختلف در گلدانهای خود داشتند. لحظه موعود فرا رسید شاهزاده هر کدام از گلدانها را با دقت بررسی کرد و در پایان اعلام کرد دختر خدمتکار همسر آینده او خواهد بود! هیچ گلی سبز نشده است. شاهزاده توضیح داد: این دختر تنها کسی است که گلی را به ثمر رسانده که او را سزاوار همسری امپراطور می کند: گل صداقت ... همه دانه هایی که به شما دادم عقیم بودند، امکان نداشت گلی از آنها سبز شود. سه شنبه 13 فروردين 1392برچسب:, :: 19:2 :: نويسنده : محمدامین صباحی
فرزند که پا به دنیا میذاره
2بوسه عاشقانه که با عشقش داره 3.بوسه به خاک و خداحافظی از دنیا یک شنبه 11 فروردين 1392برچسب:, :: 13:6 :: نويسنده : محمدامین صباحی
یک شنبه 11 فروردين 1392برچسب:, :: 13:4 :: نويسنده : محمدامین صباحی
دوستی مثل سیمان خیسه ، که هر قدر بمونی رفتنت سخت می شه ، اگر هم بری جای پات برای همیشه باقی می مونه. یک شنبه 11 فروردين 1392برچسب:, :: 13:1 :: نويسنده : محمدامین صباحی
حـــــــــــــــــرف هاي قشــــــــــــــــــنگ
همه آدمها با هم برابرند ، اما پولدارها محترم ترند . همه آدمها برابرند ، اما بچه ها واجبترند . همه آدمها برابرند ، اما خانمها مقدمترند. همه آدمها برابرند ، اما سياهها بدبخت ترند و سفيدها برترند. در کل همه آدمها برابرند ، اما بعضيها برابرترند !!
هیچوقت نگو وقت ندارم ، به تو همان اندازه زمان داده شده که به انیشتین داده شده بود . . . یک شنبه 11 فروردين 1392برچسب:, :: 12:47 :: نويسنده : محمدامین صباحی
یک شنبه 11 فروردين 1392برچسب:, :: 1:47 :: نويسنده : محمدامین صباحی
حالا اینو داشته باش.....
کامپيوتر دختره يا پسر؟؟؟
مدتها اين بحث داغ بوده که کامپيوتر دختره يا پسر؟
خلاصه رای گيری ميکنن و يه نتايجی به اين شکل به
دست مياد .محکوم نکنید بابا آماره ديگه:))
دخترها گفتند کامپيوتر مذکره ! به اين دلايل:
- وقتی بهش عادت ميکنيم؛ فکر ميکنيم بدون اون
نميتونيم کاری بکنيم .
-با اونکه اطلاعات زيادی دارند ؛نادونن!بدون برنامه آماده
هیچ کاری نمیکنن!
-قراره مشکلات رو حل کنن ؛اما اغلب مشکل خودشونن!
-همين که بهشون عادت میکنیم ؛ کاراييشونو از دست
ميدن !
- نگاه کردن به history شون معمولا باعث ميشه شاخ
دربياريم !
پسرها گفتند کامپيوتر مونثه! به اين دلايل:
-به غير از خالقشون کسی از منطق درونيشون سر در
نمياره!
- فهميدن زبونشون مستلزم سالها رنج بردن و تلاش
کردنه!
-وقتی با هزار زحمت زبونشونو یاد میگیریم تازه میفهمیم
یه زبون جدید اومده!
-همین که پایبندش بشیم باید همه پولمونو خرج خرید
لوازم جانبیش کنیم!!!
۵-دائم باید update شون کنیم وگرنه کاراییشونو از
دست میدن!
یک شنبه 11 فروردين 1392برچسب:, :: 1:41 :: نويسنده : محمدامین صباحی
میدونید معنی حرفای آقایون چیه؟؟؟
چه جالب . بعد چی شد؟
ترجمه : هنوز داری حرف می زنی؟ بس کن دیگه ! این بار دیگه چیکار کردم؟ ترجمه: این بار چطوری مچم رو گرفتی؟ عزیزم خسته ای بیا یه کم استراحت کن. ترجمه: صدای جارو برقی نمی ذاره پلی استیشن بازی کنم. خاموش کن. یااااادم رفت. ترجمه: کد پستی سی و چهار رقمی خاله اولین دوست دخترم رو هنوز یادمه اما روز تولد تو رو یادم رفته. از صبح تا شب دارم جون می کنم بخاطر تو و این بچه. ترجمه: امروز از محل کار مرخصی گرفتم با رفقا رفتیم کنار رودخونه کباب خوردیم. عزیزم راهو بلدم. ترجمه: می تونم راهو پیدا کنم به شرطی که بفهمم تو کدوم کشوریم. نتونستم پیداش کنم. ترجمه: شئی مورد نظر بیش از یه متر با من فاصله داشت. حوصله نداشتم پاشم. برای تمام کارهام یه دلیل منطقی دارم. ترجمه: یه کم فرصت بده یه خالی بندی جور کنم . یک شنبه 11 فروردين 1392برچسب:, :: 1:39 :: نويسنده : محمدامین صباحی
یک شنبه 11 فروردين 1392برچسب:, :: 1:36 :: نويسنده : محمدامین صباحی
یک شنبه 11 فروردين 1392برچسب:, :: 1:33 :: نويسنده : محمدامین صباحی
یک شنبه 11 فروردين 1392برچسب:, :: 1:28 :: نويسنده : محمدامین صباحی
یک شنبه 11 فروردين 1392برچسب:, :: 1:26 :: نويسنده : محمدامین صباحی
دستمال کاغذی به اشک گفت
قطره قطره ات طلاست
یک کم از طلای خود خرج میکنی؟
عاشقم!!با من ازدواج میکنی؟؟
اشک گفت:
ازدواج اشک و دستمال کاغذی
تو چقدر ساده ای
خوش خیال کاغذی
توی ازدواج ما تو مچاله میشوی
چرک میشوی و تکه ای زباله میشوی
پس برو و بی خیال باش
عاشقی کجاست؟
تو فقط دستمال باش
دستمال کاغذی دلش شکست
گوشه ای درون جعبه اش نشست
گریه کرد و گریه کردو گریه کرد
در تن سفید و نازکش دوید
خون درد
آخرش دستمال کاغذی مچاله شد
مثل تکه ای زباله شد
او ولی شبیه دیگران نشد
چرک و زشت مثل این و آن نشد
رفت اگرچه توی سطل آشغال
پاک بود و عاشق و زلال
او با تمام دستمال های کاغذی فرق داشت
چونکه در میان قلب خود
دانه های اشک کاشت. یک شنبه 11 فروردين 1392برچسب:, :: 1:24 :: نويسنده : محمدامین صباحی
عشق
عشق چیز با شکوهی است، گل سرخی است که فقط در هوای بهاری می روید، عشق موهبتی است و دلیل زنده بودن، تاج زرینی است که مرد را به پادشاهی می رساند، زمانی بر فراز تپه ای بلند و بادگیر در مه صبحگاهی دو دلداده یکدیگر را بوسیدند و دنیا به آرامی ایستاد آنگاه انگشتان خاموش تو دل سردم را نوازش کرد و به آن آموخت که چگونه نغمه سرایی کند. آری به ساعتی عشق چیز با شکوهی است البته عشق من و تو.... /////////////////////////////////////////////////////////////////// //////////////////////////////////////////////////////////////// //////////////////////................................................ یک شنبه 11 فروردين 1392برچسب:, :: 1:16 :: نويسنده : محمدامین صباحی
یک شنبه 11 فروردين 1392برچسب:, :: 1:3 :: نويسنده : محمدامین صباحی
سلام سلام به بهار.روز طبیعت رسید حواستون باشه جمله روز سیزده از یادتون نره:که قدیمیا میگن:سیزده به در چهارده به تو.سال دیگه خونه...................اینجا را نمیدونم چی باید گفت بعضی ها میگن خونه شوهر بعضی ها چیزای دیگه میگن بگذریم خوش باشید....................... شنبه 10 فروردين 1392برچسب:, :: 15:24 :: نويسنده : محمدامین صباحی
بیش از اینها ، آه ، آری بیش از اینها می توان خاموش ماند شنبه 10 فروردين 1392برچسب:, :: 15:21 :: نويسنده : محمدامین صباحی
چيستم من؟زاده يك شام لذتبار ناشناسي پيش مي راند در اين راهم روزگاري پيكري بر پيكري پيچيد من به دنيا آمدم بي آنكه خود خواهم كي رهايم كردي تا با دو چشم باز برگزينم قالبي را از براي خويش؟ تا دهم بر هر كه خواهم نام مادر را خود به آزادي نهم در اين راه پاي خويش من به دنيا آمدم تا در جهان تو حاصل پيوند سوزان دو تن باشم پيش از آن كي آشنا بوديم ما با هم ؟ من به دنيا آمدم بي آنكه من باشم شنبه 10 فروردين 1392برچسب:, :: 15:17 :: نويسنده : محمدامین صباحی
آخرین ورژن دعای آخر ترم برای حل مشکلات :
شنبه 10 فروردين 1392برچسب:, :: 15:11 :: نويسنده : محمدامین صباحی
در خواب دیده شده هفت استاد لاغر هفت دانشجو چاق را خوردند !
چرا مشروط شدی ؟
شنبه 10 فروردين 1392برچسب:, :: 15:7 :: نويسنده : محمدامین صباحی
بند بند دل بنده به بند بند دلت بنده آهاي دلبند بنده خیلی دلم برات تنگه حالا فهميدي نفسم به يك نگات بنده ....................................................................................................................................
شمع می سوزد و پروانه بدورش نگران .من که می سوزم و پروانه ندارم چه کنم .....................................................................................................
دیدن دوست بردوست نور است بیچاره کسی است که مثل من ازدوست دوراست ....................................................................................................
يك شبى مجنون نمازش راشكست بی وضودركوچه ى ليلانشست.عشق،آن شب مست مستش كرده بود؛فارغ از جام الستش كرده بود!گفت يارب ازچه خوارم كرده اي، برصليب عشق دارم كرده اى..خسته ام زين عشق دل خونم نكن..من كه مجنونم،تومجنونم نكن..مرداين بازيچه ديگرنيستم..اين توو ليلاى تو،من؛نيستم!!گفت اى ديوانه،ليلايت منم..در رگت پنهان وپيدايت منم... سالها با جورليلا ساختى..من كنارت بودم ونشناختى... شنبه 10 فروردين 1392برچسب:, :: 14:29 :: نويسنده : محمدامین صباحی
خودکارتو گم کنی = خودکار نداری
خودکار نداشته باشی = جزوه نداری جزوه نداشته باشی = درس نمی خونی درس نخونی = پاس نمیشی پاس نشی = مدرک نمی گیری مدرک نگیری = کار گیرت نمیاد کار نداشته باشی = پول نداری پول نداشته باشی = غذا نداری غذا نداشته باشی = لاغر مردنی میشی لاغرمردنی بشی = زشت میشی زشت بشی = عاشقت نمیشن عاشقت نشن = ازدواج نمیکنی ازدواج نکنی = بچه نداری بچه نداشته باشی = تنهایی تنها باشی = افسرده میشی افسرده بشی = مریض میشی مریض بشی = میمیری . . . . پس حواست باشه خودکارتو گم نکن وگرنه میمیری...!! شنبه 10 فروردين 1392برچسب:, :: 14:5 :: نويسنده : محمدامین صباحی
پسرها و ديدگاهشون از زندگي اجتماعي در سنين مختلف سن 14 سالگي : تازه توي اين سن، هر رو از بر تشخيص ميدن . اول بدبختي
دخترها و ديدگاهشون از زندگي اجتماعي در سنين مختلف شنبه 10 فروردين 1392برچسب:, :: 14:3 :: نويسنده : محمدامین صباحی
کوچولو هر جا که باشی با هر کی باشی دوستت دارم
شنبه 10 فروردين 1392برچسب:, :: 13:39 :: نويسنده : محمدامین صباحی
خدایا!آخرش نفهمیدم اینجایی که هستم تقدیرمن است یاتقصیرمن!!
خدایا اینجای زندگی دلم گرفته یا خیلی برگردون عقب یا بزن خیلی برو جلو/////////////////////////
دلم یک اتفاق می خواهد ؛ یک تلفن نا آشنا … با بی میلی تمام جواب دهم و صـــــــــــدای تو … * * * شنبه 10 فروردين 1392برچسب:, :: 13:30 :: نويسنده : محمدامین صباحی
می توان همچون عروسک های کوکی بود با دو چشم شیشه ای دنیای خود را دید می توان با فشار هرزه ی دستی بی سبب فریاد کرد و گفت آه ، من بسیار خوشبختم شنبه 10 فروردين 1392برچسب:, :: 13:23 :: نويسنده : محمدامین صباحی
نگاه کن که غم درون دیده ام شنبه 10 فروردين 1392برچسب:, :: 13:20 :: نويسنده : محمدامین صباحی
هميشه خواب ها از ارتفاع ساده لوحي خود پرت مي شوند و مي ميرند من شبدر چهارپري را مي بويم كه روي گور مفاهيم كهنه روئيده ست شنبه 10 فروردين 1392برچسب:, :: 13:16 :: نويسنده : محمدامین صباحی
خیلیها دوست دارن مثل اینا مسافرت کنند اما محتاج نان شب هستن پس یادمون نره خیلیها هستند که من وتو باید یاریشون کنیم شنبه 10 فروردين 1392برچسب:, :: 13:8 :: نويسنده : محمدامین صباحی
عکس قدیمی از زیارت ابوالفضل شهر جبالبارز،جدیدا فضایش فرق کرده است با این عکس شنبه 10 فروردين 1392برچسب:, :: 12:51 :: نويسنده : محمدامین صباحی
شنبه 10 فروردين 1392برچسب:, :: 12:43 :: نويسنده : محمدامین صباحی
میگن عاشقا عشقشون رو زیبا میبینن ، ایندفعه که دیدمت خیلی زیباتر شده بودی
دوری پایان علاقه نیست ، انتظار قشنگترین غم دنیاست
شنبه 10 فروردين 1392برچسب:, :: 12:19 :: نويسنده : محمدامین صباحی
![]() ![]() |